شعر “مادر گلهای احساس” از یحیی وحیدی 18 آگوست 2019
فاطمه از من مگر رنجیده ای
یا ز من نامهربانی دیده ای ؟
پس چرا با من نمی گویی سخن
من علیم، فاطمه حرفی بزن
لعل لب بگشا سخن ابراز کن
دیدگان بسته ات را باز کن
خیز از جا ای گل پژمرده ام
نی تو تنها، باتو من هم مرده ام
چون غریبان آه پنهان می کشی
آه پنهانی تو از جان می کشی
می زنی با گریه هایت آتشم
پیش آه تو خجالت می کشم
فاطمه، تو شاخه ی یاس منی
مادر گلهای احساس منی
اشکهایت از علی پنهان مکن
این دل دریایی ام ویران مکن
من علیم ، ابن عم مصطفی
پهلوان خندق و خیبر گشا
شیرم، اما در قفس افتاده ام
فاطمه جان،از نفس افتاده ام
مصلحت دست مرا اینگونه بست
زنده بودم خصم پهلویت شکست
زنده بودم در به پهلویت زدند
سیلی خصمانه بر رویت زدند
خورده ای سیلی تو، ومن زنده ام؟
فاطمه، پیش تو من شرمنده ام
کاش پیش از تو، علی هم مرده بود
یا علی جای تو سیلی خورده بود
بعد تو، من مانم و دنیای غم
آه آه از درد ناپیدای غم
لینک کوتاه : https://dorahak.ir/?p=301 برچسب ها : dorahak , ترنم , دوراهک , شعر , شهر دوراهک , یحیی وحیدی
- یحیی وحیدی
- 1,009 views
- بدون نظر
به نکات زیر توجه کنید